کلبه غم

ساخت وبلاگ

 

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست
چه قانون عجیبی!

چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی 
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری



 

کلبه غم...
ما را در سایت کلبه غم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیرمحمد bestoon بازدید : 147 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1391 ساعت: 6:11

 

غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم
حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم

تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشه مو
سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشه مو

 

اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی
من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی

کاشکی میون من و تو تو اون روزا حصار نبود
هیچی میونمون به جز دلای بی قرار نبود

انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی
منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی

یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده
نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده

تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته
انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته

تقصیر هردومون بوده ما عشق و نشناخته بودیم
فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم

باید یکی از ما دو تا غرور و میذاشت زیر پاش
آروم به اون یکی میگفت یه عاشق واقعی باش

جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست
سواره هرگز باخبر از غصه پیاده نیست

توی مسیر عاشقی باید هوای دل و داشت
حرف دل و عین قسم رو طاقی چشما گذاشت

حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
ولی نمیشه کاری کرد همیشه تنها میمونم

 

کاش توی دنیا هیچکسی قربونیه غرور نشه
راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دور نشه

 


 

 

کلبه غم...
ما را در سایت کلبه غم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیرمحمد bestoon بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1391 ساعت: 15:58

 

خیلی ممنون انقدر آسون منو داغون کردی
واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی
تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی
منو به
محبت دو روزه مهمون کردی

همه عالم می دونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم

 

من حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوا
با همین سر به هواییت منو ویرون کردی
من که با
نگاه شیرین تو فرهاد شدم
مگه این کافی نبود که منو مجنون کردی؟

 

 همه عالم می دونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی

خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم


 

 

کلبه غم...
ما را در سایت کلبه غم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : امیرمحمد bestoon بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1391 ساعت: 16:01

نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم
، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !
ما را در سایت کلبه غم دنبال می کنید

برچسب : اورفته بود, نویسنده : امیرمحمد bestoon بازدید : 152 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1391 ساعت: 16:03

آرشیو مطالب

خبرنامه